ازین مارخوار اهرمن چهرگان، ز دانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد، همیداد خواهند گیتی بباد
بسی گنج و گوهر پراگنده شد، بسی سر به خاک اندر آگنده شد
چنین گشت پرگار چرخ بلند، که آید بدین پادشاهی گزند
ازین زاغ ساران بیآب و رنگ، نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
که نوشین روان دیده بود این به خواب، کزین تخت به پراگند رنگ و آب
چنان دید کز تازیان صد هزار، هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی با روند رود، نماندی برین بوم بر تار و پود
به ایران و بابل نه کشت و درود، به چرخ زحل برشدی تیره دود
هم آتش به مردی به آتشکده، شدی تیره نوروز و جشن سده
از ایوان شاه جهان کنگره، فتادی به میدان او یکسره
کنون خواب راپاسخ آمد پدید، ز ما بخت گردن بخواهد کشید
شود خوار هرکس که هست ارجمند، فرومایه را بخت گردد بلند
پراگنده گردد بدی در جهان، گزند آشکارا و خوبی نهان
بهر کشوری در ستمگارهای، پدید آید و زشت پتیارهای
نشان شب تیره آمد پدید، همی روشنایی بخواهد پرید
کنون ما به دستوری رهنمای، همه پهلوانان پاکیزه رای
به سوی خراسان نهادیم روی....
Tuesday, September 10, 2013
حمله لشگر تازیان مسلمان و جنایتکار به ایران ---از شاهنامه فردوسی بزرگ
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment